برای حووری

ساخت وبلاگ
مینویسم گر چه شاعری نیست کار من گمگشته ی آشفته

گر چه واژه های دلم گاه میکند مرا تکه پاره بیرحمانه

این بار سخن از، مدعی،غرور نبود حال روز یک بیماره

در دل آغوش کدامین دوست شوم بستری هوا سرده

به اجبار دل خوش کرده ام به روز شبم آینده چه تاره

آهای اهالی زمین به چه دلخوشید اینجا که همش سرابه

چشم ودل اگر بستید به کدام معامله بازار درحال سقوطه

سلام به مسافرای این سراب درعمق آشفتگی شدم دیوانه 

بدون حوری که لحظه ها معنا  نداره دنیای بی تو زندونه

تو بی کسیت کس میشم برات قلبم سنگ بیابون چشماته

ابرمیشم میبارم روی تو گل میشم تمام لحظه ها بوی نفسهاته

سکوت کلمات بینوا ......
ما را در سایت سکوت کلمات بینوا ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mbbiranga بازدید : 45 تاريخ : سه شنبه 16 شهريور 1395 ساعت: 7:13